[anar_breaking_short_code filed=NWvqRz]
سیمین روان : سرزمینی برای تغییر و بهتر شدن
وقتیکه ما در حال تلاش برای حل مشکلات خود هستیم، اغلب با چیزی که به آن «وضعیت اولیه» میگوییم مواجه هستیم، یعنی وضعیتی که در آن مشکل ما حل نشده است و ما تلاش میکنیم تا به «وضعیت هدف» برسیم، یعنی شرایطی که در آن مشکل ما حل شده است؛ بااینحال راه رسیدن به حالت هدف (یعنی حل شدن مشکل ما) با موانعی مسدود شده است، یعنی یک یا چند عامل، مانع از حل مشکل میشود. وقتی ما تلاش میکنیم تا مشکلی را حل کنیم، در «چرخه حل مسئله» شرکت میکنیم.
چرخه حل مسئله که شامل «شناسایی مشکل»، «تعریف مشکل»، «تنظیم راهبرد»، «سازماندهی اطلاعات»، «تخصیص منابع»، «نظارت» و «ارزیابی» هست توسط دکتر رابرت استرنبرگ مطرح شده است.
هر قسمت از «چرخه حل مسئله» در ادامه تشریح میشود:
عجیب به نظر میرسد که تشخیص یک موقعیت بهعنوان مشکل، خود مرحلهای دشوار باشد.
وقتی وجود مسئله را تشخیص دادیم، باید آن را چنان بهخوبی تعریف کنیم که چگونگی حل آن را درک کنیم.
این راهبرد (استراتژی) ممکن است شامل تجزیهوتحلیل باشد؛ تجزیه یعنی یک مشکل پیچیده را به عناصر قابلکنترلتر، خُرد کنیم؛ علاوه بر آن میتوانیم از فرایند مکملی به نام ترکیب (سنتز) نیز استفاده کنیم؛ یعنی عناصر مختلف را در کنار هم قرار دهیم تا به نتیجهای مفید و سازماندهیشده برسیم.
یکی دیگر از راهبردهای مکمل، بهرهگیری از مهارتهای تفکر واگرا و همگراست؛ در «تفکر واگرا»، سعی میکنیم مجموعه متنوعی از راهحلهای احتمالی را برای حل مشکل شناسایی کنیم. زمانی که راهحلهای مختلف را کشف کردیم، درنهایت با بهرهگیری از «تفکر همگرا»، باید امکانات متعدد را برای انجام بهترین راهحل محدود کنیم.
این مرحله ممکن است شامل جمعآوری منابع یا حتی جمعآوری ایدههای خودتان باشد. این مرحله برای حل خوب مسئله، حیاتی است. برخی از اوقات، افراد در حل مسئله ناکام میمانند، اما نه به این دلیل که نمیتوانند آن را حل کنند، بلکه به این دلیل که تشخیص نمیدهند چه اطلاعاتی در اختیار دارند یا چگونه ممکن است آن اطلاعات با هم جور شوند. زمانی که راهبرد اولیه تنظیم شد، شما آماده هستید اطلاعات در دسترس را به شیوهای سازماندهی کنید که شما را به اجرای آن راهبرد توانا سازد. البته در جریان چرخه حل مسئله، شما دائماً در حال سازماندهی و تجدید سازمان اطلاعات در دسترس خود هستید.
پژوهشها نشان میدهند که افراد خبره در حل مسئله (و دانشآموزان قویتر) در مقایسه با افراد مبتدی، گرایش بیشتری دارند که زمان و منابع ذهنی خود را صرف برنامهریزی کلی (به تصویر کشیدن چشمانداز) کنند. افراد مبتدی (و دانشآموزان ضعیفتر) در مقایسه با افراد خبره، اغلب تمایل دارند زمان بیشتری را به برنامهریزی جزئی اختصاص دهند. برای مثال، دانشآموزان قویتر، در مقایسه با دانشآموزان ضعیفتر، بهاحتمالزیاد وقت بیشتری را برای مرحله اول، یعنی «تصمیمگیری درباره چگونگی حل مسئله» و زمان کمتری را برای حل واقعی آن صرف میکنند. دانشآموزان کارآمد با صرف وقت قبلی بیشتر برای برنامهریزی و تصمیمگیری درباره آنچه باید انجام شود، به نظر میرسد کمتر قربانی آغاز اشتباه، مسیر پیچدرپیچ و انواع مختلف خطا میشوند. زمانی که یک فرد، منابع ذهنی بیشتری را برای برنامهریزی در مقیاس بزرگ و به تصویر کشیدن چشمانداز، اختصاص میدهد، میتواند در وقت و انرژی خود صرفهجویی کند و از ناکامی و ناامیدی بعدی جلوگیری کند.
حلکنندگان کارآمد مسئله، با انتخاب راهحل، منتظر نمیمانند تا پس از رسیدن به پایان آن راه، موقعیت خود را ارزیابی کنند. در عوض آنها در تمام طول مسیر، خود را وارسی میکنند تا اطمینان حاصل کنند که به هدفشان نزدیکتر شدهاند. اگر اینطور نباشد کاری را که انجام میدهند مورد تجدیدنظر قرار میدهند.
همانگونه که در جریان فرایند حل مشکل باید بر آن نظارت کنید، بعد از اتمام آن نیز باید راهحل خود را مورد ارزیابی قرار دهید؛ در جریان فرایند ارزیابی غالباً پیشرفتهای کلیدی رخ میدهد. در ارزیابی ممکن است مسائل جدیدی تشخیص داده شود، همچنین ممکن است راهبردهای جدیدتری کشف شود. منابع جدیدی نیز ممکن است در دسترس قرار بگیرند یا از منابع موجود بهطور مؤثرتری استفاده گردد.
توصیه میشود ضمن در نظر گرفتن این مراحل برای حل مشکلات، اهمیت انعطافپذیری در پیروی از مراحل مختلف چرخه را نیز مدنظر قرار دهید. حل موفقیتآمیز مشکلات ممکن گاهی با تحمل برخی ابهامها در مورد تشخیص بهترین اقدامها همراه باشد. بهندرت میتوان مشکلات را با دنبال کردن یک دنباله مشخص و قطعی از مراحل حل مسئله حل کرد؛ ممکن است لازم باشد بین مراحل جلو و عقب برویم؛ همچنین ما میتوانیم ترتیب آنها را تغییر دهیم یا حتی در مواقع لازم، مراحلی را رد کنیم یا مراحلی را به آنها اضافه کنیم.
این نکته نیز قابلتوجه است که پژوهشها نشان دادهاند که «احساسات و هیجانهای ما» میتوانند بر نحوه اجرای چرخه حل مسئله تأثیر بگذارند. هوش هیجانی بالا – یعنی توانایی تشخیص احساسات در دیگران و کنترل احساسات در خود – میتواند بر حل مشکلات تأثیر مثبت بگذارد.
نویسنده:علی خانی (کارشناس ارشد روانشناسی)